آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته
قصه گوی شهر ما تنهای تنها نشسته
قصه گویی سنتی است دیرین ... شاید به قدمت آدمی. اگر روایت سمبلیک رانده شدن از بهشت رو بپذیریم، شاید «آدم» اولین قصه گو بوده که حتما برای بچه هاش «هابیل و قابیل» قصهء سیب و وسوسه رو می گفته....
خیلی نمی گذره از اون زمانی که تلویزیون و اینترنتی نبود و شبهای بلند زمستان زیر کرسیها می گذشت، به قصه گوییهای مادربزرگها و پدربزرگها... به شاهنامه خوانی و ...
بله دارم از قصه و قصه گو می نویسم از قصه های همیشه سبز ظهر جمعه رادیو. یادم میاید که صدای حمید عاملی بود که به "سرگروهبان والش" جان می بخشید ، صدای حمید عاملی بود که هزار و یک شب رو که واقعا فکر می کردیم هزار و یک شب است رو زنده می داشت.
هنوز هانسل و گرتل رو به یاد دارم ، شنل قرمزی رو یادتون هست ، سینرلا و خاله سوسکه و جک و لوبیای سحرآمیز از شاهکارهای قصه گوی پیر ماست. از کارهاش اگر قرار بنویسیم قصه ناتمامی است . کتای هاش و صداش هنوز تو وجود و گوش همه ما است.
اما قصه گوی ما در بستر بیماری است .سرطان ریه و یا هر چیز دیگری نمی تواند خاطرات روزهای جمعه رو از مردم ایران بگیره.
برای قصه گوی ، قصه سرزمین ایرانی دعا کنید.
سلام
دلم گرفت... غصه اومد تو گلوم و اشک تو چشام جمع شد... من عاشق صداش بودم ... به داستانایی که گفتید یادتون رفت کدو قل قل زن و هم اضافه کنید:)
دعا میکنم براش...امیدوارم خدا هم اونو و هم همه مریضا رو شفای عاجل بده...
ممنون که اومدید دیدنم و مرسی که نگفتید چه وب بلاگ جالبی دارم!!! (چشمک)
از بابت لینک هم مرسی.
شاد و سرفراز باشید و در پناه حق.
پ.ن. استاد بشیریه رو نمیشناسم... عصبانی میشید اگه بپرسم کی بود؟
سلام مینا جان
اول از همه باید بگم که دوست خوبی هستی
دوم این که کاملا روشنه که وبلاگ جالبی داری اگه کوتاهی کردم و کامنت نذاشتم من رو ببخش
سوم ُ استاد بشیریه استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بود که یکی از دلایل درگیریهای دانشگاه تهران در ۱۸ آذر به خاطر ایشان بود
چهارم خوشحال میشم بیشتر از شما یدونم